-
مبل عزیز
شنبه 3 مهر 1395 23:09
آدم هرچقدر هم که تلاش کنه یه سری چیزارو نمیتونه ببخشه یه سری چیزا کینه که نه، ولی بغض میشه...گیر میکنه... بعد که میشینم رو این مبل قرمز قدیمی با خودم میگم انصاف نیست...انصاف نیست که خاطراتم از یک مبل بیشتر از خاطراتی باشه که از چند تا هم خون دارم. نه...نمی بخشم... گاهی اونایی که هیچوقت اعتراض نکردن دلشون از اونی که...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 مهر 1395 21:32
تا حالا چند نفر رو دیدین که حس کنید به هرچی یک انسان از زندگی نیاز داره رسیدن؟ و بعد حس کنید چقدددر عموم مردم از این "زندگی" دورن... و شک کنید که شما هم عموم مردم هستید یا نه؟ کاش نباشیم..کاش از عموم نباشیم..
-
بزرگمرد
جمعه 2 مهر 1395 11:27
یکی از آرزوهایی که همیشه داشتم-البته بدون اینکه دقیقا بدونم یا عنوان کنم!- این بوده که قبل از تموم شدن پدربزرگم برم سراغ قفسه ی خاک گرفته ی کتاب هاش. قفسه ای که بخش بزرگی از آرزوهای کودکیم بوده... که بره سراغش و با یک کتاب برگرده و بگه:"بیا پدر جان.این کتاب مال تو" بیشتر از همه کتاب های مرادی کرمانی... که...
-
نظم زلزله
پنجشنبه 1 مهر 1395 13:34
در ادامه ی پست قبلی..یکی از اختلاف عقایدم با جناب گاندی اینه که به اعتقاد ایشون وقایع طبیعی مثل زلزله، واسه تنبیه بشره.و حاصل بی نظمی و اختلال خلقت نیست. دلیل معقوله ..گاندی بی نظمی کار خدارو قبول نداره. ولی چرا باید کلی آدم بی گناه زیر آوار بمونن واسه تنبیه دیگران؟ خدا تر و خشک رو با هم میسوزونه؟ به نظر من نه.. هشت...
-
معرفی کتاب
پنجشنبه 1 مهر 1395 13:21
یک عادتی دارم..که بیشتر به عنوان ترس میشه مطرحش کرد! ترس از تموم شدن تموم شدن سریال، فیلم، کتاب ، آدما... کلا هرچی... که مثلا باعث شده با تماااام علاقه ای که به مجموعه فیلم های هری پاتر دارم هیچوقت فیلم آخرشو کامل نبینم(بعد این همه سال!)از ترس تموم شدن یا کتابی که تا حالا به خیلی ها معرفی کردم و به چند نفر هم هدیه...
-
نابرابر ولی عادلانه
جمعه 26 شهریور 1395 19:56
اصولا آدم واقع گرایی هستم.. شاید همین غلبه ی واقع گرایی به احساسات بود که باعث شد از شعر و هنر دور بشم یا عشق رو نفهمم...که البته اصلا اتفاق خوشایندی نیست خلاصه از اون دسته افرادی نیستم که اعتقاد دارن همه یکسان متولد میشن، همه به یک اندازه قدرت هوش و حتی روح و معنویت دارن و همچین خوش بینی هایی... من معتقدم خلقت برابر...
-
کتاب قانون
جمعه 26 شهریور 1395 11:52
فیلم "کتاب قانون" یکی از اون معدود فیلماست که میتونم 100بار ببینم و هر 100بار شگفت زده بشم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 شهریور 1395 23:02
حسی که به ماه کامل دارم ...از اول هم فراتر از یک حس معمولی بوده...از بچگی. یکجور جذب و خیرگی که احتمالا قابل قیاس با گرگینه هاست...اگر اهل کتاب تخیلی باشید! کلا تو تماشای طبیعت آدم سربه هوایی هستم...سفر اخیر 450عکس گرفتم که حدودا بیشتر از 200تا از آسمون یا حداقل نصف کادر آسمون بوده! دارم وقت تلف میکنم که نرم سراغ اون...
-
پله پله با آسانسور یا نردبان؟!
پنجشنبه 25 شهریور 1395 22:50
قرار بود قبل از تموم کردن یک کتاب درموردش نظر ننویسم..قولی بود که به خودم داده بودم.... ولی کتاب پله پله تا ملاقات خدا... تو همون چند صفحه ی اول اونقدر تو ذوقم زد که نگو... کلا واسه همین چیزاست که از بحث و مطالعه در مورد مولانا و چنین افرادی خوشم نمیاد . ما تو قرآن داریم که پیامبر از جنس خودمونه..بشری از جنس ما... پس...
-
هری پاتر
پنجشنبه 18 شهریور 1395 19:48
کتاب جدید هری پاتر هم تموم شد اونقدر سریع که حتی فرصت نشد ذره ای از نوجوونیم دوباره مجسم بشه! 80و چند صفحه خیلی کم بود...تازه داشتم لذت میبردم... دوباره داشتم صفحه صفحه قورت دادن یک کتاب رو بعد از سال ها تجربه میکردم...اینکه یه چشمم خط بالای صفحه باشه و چشم دیگه بی اختیار لیز بخوره خطوط رو بره پایین تا خط آخر...و...
-
بر باد رفته
جمعه 12 شهریور 1395 21:52
همه در حال وداع با تابستون هستن و خرید مهر! و تابستون ما تازه شروع شده !و به قولی این 2هفته شاید واسه ما که قدرشو میدونیم از 3ماه خیلی ارزشش بیشتره. حالا بیکار شدم و دوباره وقت دارم فکر کنم که چقدر از خودم دور شدم...که این "دکتر" شدن چقدر داره از "من" بودن فاصله میگیره... و البته نباید بی انصاف...
-
خواهر
جمعه 12 شهریور 1395 14:56
اساسا از اون دسته تک فرزندهایی هستم که هوس خواهر و برادر نمیکنم...جز در شرایط معدود! مثلا موقع مرتب کردن اتاق و وسایلم...وقتی لوازم تحریرهای خوشگلم که واسم بچگانه شده..یا عروسک هایی که دلم نمیاد دیگه نبینمشون رو جمع میکنم. بدتر از همه کیسه کیسه دور ریختن سی دی های کارتونه...چون سی دی رو دیگه به کسی هم نمیشه بخشید.....
-
آزمون جامع
چهارشنبه 10 شهریور 1395 21:09
استرس؟؟... وقتی کنکور دادم با خودم گفتم دیگه هیچ اتفاقی پر استرس تر از این قرار نیست بیفته..لااقل هیچ آزمونی.... گرچه قولی که به خودم دادم دروغ بود! ولی فکر میکنم فعلا تا رسیدن روزی مثل کنکور خیلی مونده.. امیدوارم که فردا روز خوبی باشه
-
برنامه ریزی به سبک توهم
یکشنبه 7 شهریور 1395 13:01
یک سندرمی هم هست تحت عنوان "خود سوپرمن انگاری" که آدم فکر میکنه چیزایی که تو بیشتر از یک هفته به زور تموم کرده میتونه در عرض نصف روز مرور کنه:|
-
صرفا جهت اطلاع
پنجشنبه 4 شهریور 1395 19:19
با فردی که متوجه حرف هاتون نمیشه صحبت نکنید حتی اگر از نزدیکترین افراد به شما باشه اصلا چه کاریه حرف الکی... پ.ن: سکوت من شخصا هیچوقت نشونه ی رضایت نیست... دیالوگ های خانه سبز مبنی بر جاودانگی و راه گشایی گفتمان یه مدتی الگوم بود ولی به نظرم واسه خود شخصیت های خانه سبز مناسب بود که حرف رو گوش میدادن و...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 شهریور 1395 16:50
درحالی که دارم از یک سرماخوردگی وحشیانه ی بد موقع تلف میشم گوشی رو به زور از کشو درمیارم با یک پست پر از آه و ناله و غر روبرو میشم و صد البته نخونده از کانال میام بیرون... تو دلم مثلا بهش میگم چته؟ مریضی؟خانوادت طوری شده؟ دیشب از درد تو تخت به خودت پیچیدی و گریه کردی؟ 10ساعت با کیسه آب گرم و دستگاه بخور خواب های مزخرف...
-
کاموای پوسیده
یکشنبه 24 مرداد 1395 13:54
"آدم واسه رسیدن به یک هدف ارزشمند..واسه موفقیت بزرگ ..باید از همه چی دست بکشه. همه خواسته های به اصطلاح کوچولوشو کنار بذاره تا به اون هدف بزرگ برسه." این افسانه ای بود که از بچگی تو گوشم خوندن و عملا مزخرفه!..با تمام احترامی که واسه خانواده و معلم هام قائلم.. شعاره..پوچه... تهش یک آدم افسردست که با هیچی راضی...
-
ایستگاه بسیج
شنبه 23 مرداد 1395 19:50
ذوق عجیبی تو چشماش بود وقتی سرم رو طرفش برگردوندم اولین نگاه محو مانتوی قشنگش شدم..و پلاستیک مرتبی که دستش بود..قطعا مشهدی نبود... مانتو اینقدر قشنگ و خوش طرح..آدم اینقدر مرتب و با سلیقه..احتمالا اهل شیراز یا لااقل حدس من این بود چون عاشق اسم شیرازم. ×ببخشید ، واسه حرم باید بسیج پیاده بشم؟ +بله ×ممنون .... نمیدونم...
-
قبل از ناهار
جمعه 22 مرداد 1395 12:18
خب..بهداشت هم تموم شد..ناهار هنوز خبری نیست ولی.. الان ساعت راس دوازده هست و تنها چیزی که مهمه ناهاره! قطعا حتی خود ارتش نیروی زمینی و هوایی و فضایی هم اندازه من آنتایم و طبق برنامه نیستن! البته بجز برنامه درسیم که هیییچوقت طبق برنامه پیش نرفته:| میگن خوبه آدم مقرراتی باشه..ولی من میگم نه زیاد..اونقدرا جالب نیست...
-
فینال همسر یابی
پنجشنبه 21 مرداد 1395 12:28
دهه کرامت اینقدر تند تند همه دارن نامزدی و عروسی میکنن که انگار دیگه دهه تموم شه شوهر گیر نمیاد:)) مشکل من این وسط چیه؟ اینکه هربار تلفن زنگ میزنه نگرانم که اگر یکی از فامیل مرده باشه یا عروس شده باشه تکلیف درس و امتحان من چی میشه!! یعنی دنیا و مردمش هرکار میخوان بشن باشه واسه بعد آزمون لطفا. بعدشم شیرینی کته ای...
-
تک رقمی
چهارشنبه 20 مرداد 1395 13:57
خدا هوش هارو مساوی تقسیم کرده؟..تفاوت آدم ها فقط تو میزان تلاشه؟ نه!اصلا! هوش به نامساوی ترین شکل ممکن تقسیم شده..میخواین قبول کنید یا نکنید سر حرفم هستم تقسیم هوش اصلا و ابدا مساوی نیست ولی... ولی عادلانست..نمیشه بگیم هر مساوی نبودنی عادلانه نیست البته فقط ادعاش راحته ! قطعا شرایطی تو زندگی آدم پیش میاد(واسه من لااقل...
-
بهشت کاذب
شنبه 16 مرداد 1395 14:09
سوم دبیرستان بودم دقیقا تو اوج دورانی که پزشکی و دندون میشه بت...همه دورش میچرخن و عبادتش میکنن اوج مسخره بازی.... که شخصا ترجیح میدم حرمت پزشکی و جراحی کوبیده بشه ولی همچین عبادت های کورکورانه و مسخره ای واسه بت علوم پزشکی دیگه تو جامعه نباشه(که الان با کمال تعجب هم کوبیدن هست و هم عبادت!)...کلا تعادل نداریم...مریضیم...
-
خود واقعی
شنبه 16 مرداد 1395 13:40
وبلاگ.... تقریبا میشه گفت وبلاگ یعنی خونه ی مجازی جایی که ظهر ها بعد ناهار میشه آدم قشنگ پاشو دراز کنه هرچی خواست بنویسه...جورابشم دربیاره حتی...وقتی کسی نشناسه ..دیگه چه خجالتی؟چه سانسوری؟ ایندفعه که برگشتم نه دیگه خواننده های قبلی رو دونه دونه خبر کردم نه دوستامو... از دوستام فقط یک نفر..از خواننده های قبلی هم هرکی...
-
زندگی با یک کاپ کیک!
شنبه 16 مرداد 1395 13:31
گاهی یک نفر آدمو زنده نگه میداره...با کارهای ساده حتی! و خودش نمیدونه... کلا اینکه یکی کارهای بزرگ بکنه و خودش خبر نداشته باشه همیشه واسم عجیب و جالب بوده فکر کن در غمگینانه ترین پوزیشن نشستی...زل زدی به پاتو که عین کابوس حدود5ماهه افتاده رو جوونیت!...داری فکر میکنی سرعت اتوبوس ها ..... وسط کلنجار رفتنت می بینی دست...
-
بوته های یاس مرداد
یکشنبه 10 مرداد 1395 13:20
کلی حرف میخواستم بنویسم...کلی درد و دل .. ولی وقتی از کتابخونه برمیگشتم همش از ذهنم پرید... مثل صحنه های فیلم جنگی..که طرف بعد مدت ها برمیگرده محله بچگیش و می بینه بمب زده کل کوچه رو ترکونده.. چقدر پیاده برگشتن ظهر مرداد فکر احمقانه ای بود یاس های اردیبهشت...بوته های یاس عزیز من... همه سوخته و بی جون..خشک...زیر آفتاب...
-
خودشناسی!
شنبه 9 مرداد 1395 20:54
خب...از اونجایی که حوصلم سررفته و چند وقت هم هست که ننوشتم...و کسی هم این دور و اطراف نیست فعلا...به عنوان آخرین پست امشب عرضم به حضور در و دیوار وب که: یک عادت خیلی بدی دارم ..اینکه: از تنهایی انجام دادن کارها متنفرم. از صبحانه و ناهار گرفته تا نشستن سر کلاس و هرکار دیگه... در نتیجه ی این عادت بد دو تا خصلت بدتر هم...
-
وراثت معیوب
شنبه 9 مرداد 1395 17:45
از علوم پایه درسی که بیشتر از هرچیزی شگفت زدم میکنه(البته یجور شگفتی متفاوت با آناتومی) ژنتیکه.. اصلا نمیتونم قانع بشم...نه با کراسینگ اور و نه با هیچ چی دیگه... قانع نمیشم که چطور ظاهر دو فرد خانواده به هم خیلی شبیهه...ولی درونشون هیچ نقطه مشترکی پیدا نمیشه! گاهی...بهتره بگم اغلب...تا حد دیوانگی حس میکنم دنیامون...
-
پزشکان...قاتل بشریت
شنبه 9 مرداد 1395 10:44
تفریح تابستونم چیه؟ اینه که بعد از هر چند ساعت نشخوار درس هایی که طی 5ترم به زور قورتشون دادم(و بعضا رد خراشش هنوز تو گلومه-مثلا پاتو که یک تنه گند زد به معدل الفم) گوشیمو بردارم چرخی بزنم تو تلگرام و اینستاگرام. تلگرام که خاک مرده پاشیدن...آخه الان فصل جزوه گیری نیست...پس خبری از رفقا هم نیست.. اینستا چطور؟ کنج اتاق...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 آبان 1394 00:26
لحظه ی مرگ چقدر میتونه تلخ باشه.....وقتی هنوز خاک لابه لای ورق های کتابخونست....حسرت کتاب هایی که نخوندم...حرف هایی که ننوشتم...از همه چی بدتره
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 آبان 1394 00:22
آدم باید گاهی همه چی رو زیر و رو کنه...بگرده و بگرده و بگرده...و بعد با یه بغل حرف و نظر بشینه کنار و قبول کنه که همه جور نظری رو نمیشه و نباید با دو دست نگه داشت...و هیچ دو دستی کامل ترین دست خلقت نیست..بگه فعلا ظرفیت تکمیل...بقیه باشه واسه بعد... و هیچ دو گوشی قسم نخوردن که همه چی رو کف دست بی امون زبون نذارن......