حسی که به ماه کامل دارم ...از اول هم فراتر از یک حس معمولی بوده...از بچگی.
یکجور جذب و خیرگی که احتمالا قابل قیاس با گرگینه هاست...اگر اهل کتاب تخیلی باشید!
کلا تو تماشای طبیعت آدم سربه هوایی هستم...سفر اخیر 450عکس گرفتم که حدودا بیشتر از 200تا از آسمون یا حداقل نصف کادر آسمون بوده!
دارم وقت تلف میکنم که نرم سراغ اون کتاب!...داره از تو کتابخونه چشمک میزنه ولی نمیخوام دوباره مسواک نزده با چراغ روشن خوابم ببره:|
حالا که وقت هست اینم بگم : بالاخره به اشتباه بودن یک عقیده دیگه که از بچگی شنیده بودم پی بردم!
اینکه که شاعر و نویسنده از زور فکر کردن و نوشتن افسرده و به بیانی عامه دیوونه میشن!
کتاب خاطرات دیوانگی بهم ثابت کرد که طرف اول افسردست بعد میره سراغ هنر- مخصوصا شعر
البته همه رو نمیگم
ولی درمورد خودم قبول دارم . رک میگم .
چقدر خوبه که اهل مطالعه هستید
منم تصمیم گرفتم یه کتابی هست که از طرف پدربزگم هدیه گرفتم رو بخونم
البته بیشتر کتاب خر هستم تا کتابخون! میخرم و فرصت نمیشه...یا تنبلی میکنم و میذارم به حساب فرصت نشدن..ولی دو هفته تعطیلی تابستون فرصتی شد که چند تا کتاب کم قطر بتونم بخونم خوشبختانه . ایشالا که با شروع ترم بتونم ادامه بدم