شب ها و روز ها

می گویند روز با طلوع آغاز می شود...پس چرا 1 بامداد تاریک ترین نقطه ی شب است؟!

شب ها و روز ها

می گویند روز با طلوع آغاز می شود...پس چرا 1 بامداد تاریک ترین نقطه ی شب است؟!

سر و گردن

افرادی که میگن جهان خود به خود به وجود اومده و ما خالقی نداشتیم چجوری سوراخ های جمجمه رو توجیه میکنن؟! این همه سوراخ و حفره به این ظرافت در همه افراد در جای کاملا مشترک و مشخص...

پ.ن: سخته...اسم ها یادم میره...خدا به خیر بگذرونه ...

امتحان اول

اولین امتحان تموم شد

نکته کلیدی

هیچوقت از یک کنکوری نپرسید کنکور چجوری بود..فقط بگین تعطیلات مبارک

نکته ای که متاسفانه واسه من هیچکس رعایت نکرد

یاد کنکور

هی لابه لای فیزیو خوندن یاد کنکور دو سال پیش میفتم. خدایا شکرت... شاید اگر اینقدر اون سال ضربه نمیخوردم بعدا بدتر سرم میومد.

دو تا درس بزرگ گرفتم ...البته غیر از بقیه درس ها! : 1- به من ربطی نداره که بقیه دارن چکار میکنن.

2- من نمیتونم و وظیفه هم ندارم که همه مشکلاتو خودم حل کنم..گاهی باید کمک بگیرم..نه اینکه به انتظار کمک بشینم.


چند هفته پیش دفتر فیزیولوژی بودم..منشی گروه حرف بدی بهم زد..یعنی حرف بدی به ورودیمون زد..... حس کردم مدام شنیدن این حرفا حقم نیست ولی باید این اتفاق میفتاد.و البته بهترین اتفاق زندگیم بود...



کلیه و گوارش

روم به دیوار یه ذره ادرار میخواد تشکیل بشه چه ماجرایی داره...خسته شدم دیگه:/ برو لگنچه دیگه عمو...

گوارش هم کلا واگذارش کردم به خدا..فقط میدونم واگ خیلی عصب مفیدیه:|

پ.ن: اون استادی که الان تازه داره جزوه میده بچه ها تایپ کنن واقعا وات د فاز... سرور گرامی شما باید الان سوالا رو بدی تایپ و تکثیر چار روز دیگه امتحانه.

واقعا معلم ها دربرابر بعضی اساتید افلاطون بودن قدرشونو ندونستیم ها...

پایان فرجه

دیروز فرجه تموم شد..دقیقا یک هفته.

سه روز می مونه واسه اولین امتحان: فیزیو

نمیدونم تلاشی که کردم تا چقدر دو هفته ی آینده قراره به دردم بخوره ولی امیدوارم این نگرانی هم مثل ترم های قبلی بی مورد باشه.

هرچی موند..هرچی خوندم و یادم رفته..به هرحال همینه دیگه.بیش از این کاری از دستم بر نیومد.

این ترم خیلی زیاد کلاس داشتیم.مثلا فیزیو دو برابر برگزار شد..خیلی درس های دیگه هم بیش از حد طول کشید.

اگر درست یادم باشه فکر میکنم فقط یک غیبت داشتم..آناتومی..که البته واسه حضوری زدن رسیدم

یک غیبت هم دانش خانواده داشتم که جبرانی رفتم!

بالاخره یا غیبت باید انتخاب بشه یا رو هم جمع شدن درس ها....نمیتونم خودمو نصف کنم که:|


پ.ن:یادم اومد یک جلسه فیزیو هم به خاطر جشنواره غذا پیچونده بودم..یعنی رفتم سر کلاس ولی اینقدر گیرایی و قدرت بیان و شیرینی مبحث بالا بود به نتیجه رسیدم که برگردم اولویه با نوشابه بفروشم :|

بعدا نوشت: همین الان موقع شام متوجه شدم که دو حرف اول فامیلیم برعکس دو حرف آخر اسممه..چرا قبلا نفهمیده بودم؟!

میدونستین وقتی جلو چشم یک مگس یک مگس دیگه رو بکشید نیش نمیزنه؟فقط فرار میکنه و بعد از اون بیشتر ویز ویز میکنه.... الان دومی رو زدم .خبری ازش نیس ولی ویز ویزش همچنان رو مخمه..لابد یه گوشه افتاده و به خیالش داره انتقام میگیره!....بدبخت تو که قراره زجر بکشی لااقل نیش میزدی... 

تفلون:|

فیزیو خیلی نچسبه

درس بی درمان:|

نمیدونم در طول ترم چه خطایی میکنم که آخر ترم اینجوری میشه؟!

آخه من که همش درس خوندم..پس چرا همش مونده


اختلال ژنتیکی

سوالی که با توجه به عکس های وحشتناک اختلالات ژنتیک به ذهنم رسیده اینه که تکلیف این بچه ها چیه؟

و خب قطعا الان وقت و حتی انرژی فکر کردن درموردشو ندارم.ایشالا تابستون..

بافت

نمره بافت عملی خوب شد...یعنی اگر اون یکدونه سوتی هم نبود عالی میشد...

دو تا تشکر میکنم و یک معذرت خواهی.

تشکر میکنم از دوست عزیزی که بهم قول داد نیفتم و من همون طور که گفتم به طرز خیلی ساده لوحانه ای بهش اعتماد کردم و خدا خیرش بده!

دوم تشکر میکنم از بند عینک!...که سر کلاس های بافت عملی و امتحان همراهم بود و نمیدونم چرا دیدنش از گوشه ی چشم بهم حس باسوادی و اعتماد به نفس میداد! به هر حال خیلی ممنون!

بعدشم معذرت میخوام از یکی دو تا مخاطب عزیز وب که شاید با نوشته هام حالشونو گرفتم.قول میدم از این به بعد پست های منفی رو رمز دار بذارم رمز هم بهتون ندم

به شرط اینکه بیاین و کامنت هم بذارین