شب ها و روز ها

می گویند روز با طلوع آغاز می شود...پس چرا 1 بامداد تاریک ترین نقطه ی شب است؟!

شب ها و روز ها

می گویند روز با طلوع آغاز می شود...پس چرا 1 بامداد تاریک ترین نقطه ی شب است؟!

بابا لنگ دراز

کتاب بابا لنگ دراز از اونی که تصور میکردم خیلی جالب تره.

انگار یه جورایی بخش بزرگی از آرزوهایی هست که همیشه داشتم.آرزوی حضور همیشگی یک نفر که واسش بنویسم...و مهم باشه چی مینویسم.

البته یک نقطه ضعف بزرگی داره که باعث میشه حس کنم زیاد هم دوست ندارم جای جودی باشم!: بابا لنگ دراز هیچوقت جواب نامه نمیده.

و من هیچوقت باور نمیکنم که یک نفر به یادم باشه و دوستم داشته باشه ولی به خودش زحمت جواب دادن نده.....کلا اینکه یکی ازم دور باشه و ادعا کنه که واسش مهمم بدون اینکه هیچ تلاشی واسه برگشتن بکنه تا حد خیلی زیادی ارزش اون فرد رو واسم پایین میاره.

محاله یک نفر به کاری یا کسی واقعا علاقه داشته باشه و واسش اصلا وقت نداشته باشه!

خلاصه از اون کتاب هایی هست که قطعا وقتی تموم شه دلم واسش تنگ میشه!

امتحان بافت عملی پایان ترم دارم. و دارم به این نتیجه میرسم که نظر مخالفان گالیله در مورد فضولی نکردن بیش از حد در کار خدا زیاد هم بی ربط نبوده...کاش دوره تخصصی طولانی تر میشد و عمومی کوتاه تر. واسه یک عمومی یا اورتوپد یا روان پزشک مجرای بین لوبولی پانکراس چه سودی داره؟

پ.ن:دیشب داشتم به خوندن زندگی نامه تیمور لنگ یا چنگیز مغول فکر میکردم...یا از همه مهم تر هیتلر...الان دارم به بافت کبد فکر میکنم ولی یه روزی احتمالا شک خواهم کرد به اینکه من بهترم یا هیتلر...این سوال رو چند سال پیش از یکی دیگه شنیدم.البته اون مشکلش با گمنام مردن بود و من با .....نمیدونم...فعلا سلول های کبد مهمه و بعدش کلیه...احتمالا لحظه مرگ در موردش مفصل فکر میکنم..


نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد