-
سال نو مبارک:)
پنجشنبه 3 فروردین 1396 13:24
سلام:) خب...من اومدم بعد قرنی! اتاق تکونی بالاخره تموم شد...به قول مامانم کودتا کردم! کلی چیزا جمع کردم از اتاقم سال نو شد کاش عادتامون نو بشه...عادت های بد رو کنار بذاریم یکی از عادت های بدم دانلود غیر مجاز بود...دارم کنار میذارمش..هم واسه آهنگ هم فیلم آخه قسمت مشکل قضیه اینجاست که بابام هاردم رو برمیداره واسم فیلم...
-
پایان 21سالگی
دوشنبه 23 اسفند 1395 13:29
تمام می شود شبی تمام تیرگی به لطف ماهتاب ز انتظار آفتاب ، بی نیاز می شود شبی تمام می شود تمام غصه ها و ترس ها، میان خاطرات دور به خواب می شود شبی نگاه کن ستاره از میان کهکشان، شکست لشکر زمان چگونه مژده می دهد عبور کن بدون شک هلال ماه ،قرص نور می شود شبی ببین که شب ،سیاه نیست چنانکه رخنه ی امید، جنس ماست، نگاه تند...
-
آنچه گذشت!
پنجشنبه 28 بهمن 1395 15:21
حدود 2 ماه ونیم گذشته عکس های فروردین رو که نگاه میکنم ...خیلی تغییر کردم..لااقل خودم متوجهم نگاهم- لبخندم- ...همه چی عوض شده...بزرگتر- باتجربه تر...البته هنوز خیلی مونده تا ادعای تجربه .. گذر زمانم با معیار تقویم مطابق نیست ..یه وقتایی یک سال میگذره و تقویم فقط یک صفحه ورق میخوره راستش اونجوری که فکر میکردم نبود....
-
رباعیات سعدی
جمعه 1 بهمن 1395 14:04
نشسته بود کنارم بی حوصله..منتظر...بابای بچه رو میگم.. هی از منشی میپرسید دکتر کی میاد..هی بلند میشد - راه میرفت- مینشست..کلافه بود خیلی گاهی هم برمیگشت با دقت نگاهم میکرد با دقت و تعجب عادت دارم... مردم پشت تابلوی (مرکز مشاوره) دنبال آدمای عجیب غریب و غیر طبیعی میگردن! یا با دلسوزی...یا نگرانی(واسه آینده ی بچه خودشون)...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 بهمن 1395 13:50
سلام:) از پست قبلی تقریبا نصف ماه گذشته نصف ماه...ولی یک راه دوووور خوبم خدارو شکر خوبم و دارم این "خوبی" رو از قرص - مشاور- نظر اطرافیان- و از همه مهمتر...از عادت هام...مجزا میکنم خدارو شکر
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 16 دی 1395 19:11
میگی افسردگی گرفتم اوکی تازه خفیف هم هست؟! اوکی... هرچی تو بگی 6جلسه مشاوره رفتم الان حالم از روز اول خرابتره 1ماه و نیمه دارم قرص میخورم..هیچی به هیچی همش همین بود...این همممه درس خوندم شدم دانشجو پزشکی تهش همینه یه سری مریض دور هم جمع شدیم تو یه ساختمون سفید اسممون شده دانشجو پزشکی استادها از ما مریضتر..از ما عقده...
-
دوست خوب
شنبه 8 آبان 1395 20:32
دوست خوب کیه؟ اونکه ایرادهای تو رو نشونت بده دوست خوب مثل آینه هست...یک آینه ی عاقل !
-
speed×20
سهشنبه 4 آبان 1395 23:37
باباهارو دیدین می شینن یه گوشه دخل و خرج حساب میکنن؟! دقیقا همین روش رو واسه ساعات پاییزی درپیش گرفتم...از امروز کارهایی که هرساعت انجام دادم نوشتم تا ببینم این 24ساعت ها کجا میره...و خب نتیجه شگفت انگیزه!حتما یکی دستش خورده به ریموت ..زندگی رفته رو دور تند
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 آبان 1395 12:10
واسه اول مهر تا الان درخواست ویدیوچک دارم الو؟ خدا؟ الووووو؟ دکتر چی شد؟ گفت تا هفته دیگه خارج از کشورم..منم گفتم التماس دعا:| خدایی صفا میکنن ها... بدبختیشم مال دانشجوهاست
-
روزهای 4ساعته
دوشنبه 3 آبان 1395 20:29
خدایا، نمیدونم قهری، منتظری...یا چی... ولی به هرحال لطف کن این 24هارو یک بررسی بکن حس میکنم 20ساعتش کمه
-
:|
دوشنبه 3 آبان 1395 20:25
پاییز جان، قرار نبود اینجوری باشی! خیلی سر بسته گفتم، خودت خجالت بکش لطفا حیف تابستون که به هوای این روزا گذشت
-
پیله؟!
یکشنبه 2 آبان 1395 19:35
خیلی مهمه که هرکسی نقطه ضعف ها و خطاهای خودش رو بشناسه..ولی خب شاید خوبه نقاط قوتش رو هم بدونه! این چند روز خیلی رو اشتباهات خواسته و ناخواستم فکر کردم حالا دارم فکر میکنم که شاید خوبی هایی هم دارم! مثلا اینکه وقتی تصمیم به کاری بگیرم کوتاه نمیام..ول نمیکنم...البته بعضیا این خصلتم رو دوست ندارن و "پیله کردن"...
-
روپوش به اصطلاح سفید
پنجشنبه 29 مهر 1395 13:23
میگم یه وقت بد نباشه رفتم بیمارستان یدونه عکس هم با روپوش سفید و جرزهای دیوار ننداختم؟ فکر نکنن دوربین موبایلم سوخته؟ نگن دکمه اینستاگرامش خراب شده؟؟
-
سرما
چهارشنبه 28 مهر 1395 20:23
تولد باید پاییز یا وسط زمستون باشه. دقیقا وقتی هیچ دستی هرگز سمت هدیه دادن نمیاد و هیچ لبخندی بیشتر از یک سلام و احوال پرسی ساده جلوتر نمیره. وقتی همه غیب میشن و نمیدونی واقعا دلت میخواد اینایی که هستن هم غیب بشن یا نه.. همه چی میشه سرما ، بن بست ، خالی... احتمالا بهتره اونایی که هستن هم غیب بشن... هدیه گرفتن نزدیک...
-
کتابخر
سهشنبه 27 مهر 1395 21:05
نمایشگاه کتاب مشهد کنسل شده جاش یه سری برنامه ها الکی گذاشتن ..به وضوح مشخصه خواستن فقط تقویم نمایشگاه خالی نمونه... فرهنگ مطالعه ایران پایینه..و "مثلا" رسانه ها و دولت دارن سعی میکنن مطالعه بیشتر بشه ولی...تو مشهد این تلاش "ظاهری" هم وجود نداره و حتی داریم به سمت مقابله با مطالعه میریم... شما به...
-
روز اول...
سهشنبه 27 مهر 1395 17:47
اولین روز بیمارستان چجوری بود؟ برخلاف اکثر اوقات ،امروز حوصله نوشتن ندارم ولی همینقدر بگم که بیمارستان "ترسناک"، تکان دهنده و خیلی واقعی بود ناجورترین و لاعلاج ترین بیماری هارو در حالی که تو اتاق خودمون رو صندلی لم دادیم و پاهامونو دراز کردیم و مامانمون نسکافه آورده میخونیم...و تهشم با هایلایت به رنگ دلخواه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 23 مهر 1395 16:16
همیشه نگران اون روزی بودم که هرچی فکر کنم هیچ خاطره ای ازشون یادم نیاد... امروز یک خاطره بود. حالا دیگه خاطره دارم... یکی کمه ولی...بی خیال...قانعم
-
هدیه
پنجشنبه 22 مهر 1395 23:02
یه سری آدما معتقدن که خدا اونقدر سرش شلوغه و کارهای مهم داره که خودش رو درگیر جزئیات زندگی ما نمیکنه(حتی اگر اون جزئیات ما رو تا مرز مرگ و زندگی ببره) ولی من فکر میکنم خدا اونقدر بزرگه که به تک تک کارها و تفکرات کوچیک ما اهمیت میده(حتی اگر معلوم نباشه نتیجشون کجای زندگی قایم میشه) خدا اونقدر مهربونه که اگر روزی کتابی...
-
آیا نمی اندیشید؟!
پنجشنبه 22 مهر 1395 13:26
یک عبارت معروفی هست، منسوب به دکتر شریعتی، که البته خودم تو کتاب ندیدم که مطمئن باشم از کیه ولی به هر حال عالیه: "اگر میخواهید حقیقتی را خراب کنید، خوب به آن حمله نکنید، بد از آن دفاع کنید" دقیقاااا کاریه که ما مسلمونا داریم میکنیم داریم خراب میکنیم...با خلوص نیت تمام!... به قول شهید مطهری : "بزرگترین...
-
تسلیت
چهارشنبه 21 مهر 1395 11:19
مورد داریم صبح درمورد افسانه بودن قضیه کربلا بحث میکنه ظهر نذری رو تا ته میبلعه چون نذر امام حسینه عصر به اونایی که تو صف گرفتن چای نذری وایستادن میخنده ببینید....خب فازمونو معلوم کنیم دیگه! قبول نداری نذری خوردنت چیه عزیز من؟ حفظ کردن دونه دونه تاریخ جنگ ها و اسم تمامی اشخاص با جزئیات چیه پس؟ امروز واسه اولین بار خدا...
-
الکی
شنبه 17 مهر 1395 21:46
یکی از دعواها و سرکوفت هایی که هیچوقت نتیجه نداره درگیری با خوده... یعنی آدم هرچی با خودش لجبازی و دعوا کنه نتیجش کمتره... اونوقت یه روز صبح که بیدار میشی...مثل امروز.. به خودت میگی خب که چی؟ هی به چیزای جزئی گیر میدی آخرشم اونی که بایدبهش فکر کنی یادت میره... چرا؟ چون اصلی ترین مسائل زندگی آدم فکر کردنی نیست حس...
-
مالکیت!
شنبه 17 مهر 1395 15:12
با آدمایی که میگن بچم(یا خواهر یا هرچی...) بزرگ بشه میخوام تو فلان شغل یا شرایط ببینمش عمیقا مشکل دارم... اینکه طبق سلیقه و خواست خودشون یه حدی واسه بچه فرض میکنن و هی میگن ایشالا اونجوری بشه .. یا میگن جوری تربیتش میکنم که فلان شخصیت بشه... ببین! اینکه بچه رو به دنیا آوردی یا داری بزرگش میکنی یا خیلی دوستش داری...
-
بی حد و مرز
پنجشنبه 15 مهر 1395 13:26
سلیقم داره از شعر و کتاب سمت فیلم و سینما میره...البته از نوع ایرانی! چند روز پیش "سایه های موازی" رو سینما دیدم. و خیلی خوب بود ... ولی اگر پارسال... یا حتی چند ماه پیش می دیدیم مطمئنم که از وسط فیلم دیگه حوصلم سر میرفت و تو تاریکی دنبال عقربه های ساعتم می گشتم. همونطور که مامان و بابام و خیلی های دیگه مشخص...
-
رسوایی 2
چهارشنبه 14 مهر 1395 22:20
رسوایی 2چقدر خوب بود... چقدر حیف که سینما ندیدمش...خیلی پشیمون شدم.. اونایی که نقد کرده بودن که فیلم ضعیف بوده و خوب نبوده تعریفشون از فیلم خوب چیه؟!
-
سلام پاییز
جمعه 9 مهر 1395 11:44
اولین سرمای پاییزی داره کم کم حس میشه...و اولین پاییزی هست که از اومدنش واقعا خوشحالم! تابستون طووولانی امسال بالاخره گذشت تا یکی دو ماه دیگه میتونم دستام رو تا بالای مچ فرو کنم تو کاپشن بزرگم و شال گردن بپیچم دور صورتم پاییز و مخصوصا زمستون فصل راحت تنها بودنه.. خوبیش اینه که آدم میتونه لای لباس های گرمش قایم بشه و...
-
عمه؟!
پنجشنبه 8 مهر 1395 22:29
فیلم دختر چجوری بود؟ به نظرم دو پهلو! از یه طرف میگفت به دخترها فرصت انتخاب بدین از طرف دیگه میگفت اگر اشتباه انتخاب کردن شما مسئول بدبختیشون هستید! کلا من با کاراکتر "عمه" تو این داستان مشکل داشتم! تا جایی که هنوز ظاهر نشده بود اوضاع منطقی و طبق درصد بالایی از مشکلات دخترهای این جامعه داشت پیش میرفت ، بعد...
-
آرزوی محال
پنجشنبه 8 مهر 1395 01:15
همیشه دلم میخواسته که بتونم از زمان حال یه پیام بفرستم به گذشته..به خودم بگم "این نیز گذشت، تموم شد رفت قاطی بی اهمیت ترین اتفاقات عالم ،اینقدر حرص نخور!" آخه دلم میسوزه... حس میکنم چقدر تو گذشته الکی نگران بودم و چقدر احمقانه این عادت رو هی تکرار میکنم . چرا باور نمیکنم که بالاخره هرچیزی تموم میشه.. چرا خود...
-
کمبود فضا
چهارشنبه 7 مهر 1395 00:55
امروز اولین جلسه ی واقعی این ترم بود..و حقیقتا سخت گذشت! هنوز حس میکنم کلی آدم ریختن سرم کتکم زدن..همه جام درد میکنه از گردن و کمر تا زانو و... قد بلند از مواردی هست که از دور جالب و خوب به نظر میاد ولی در واقع اصلا جالب نیست...مخصوصا اگر تمام دوران تحصیل تو یه ذره جا سپری شده باشه! از همون دوران مهد کودک و دبستان جام...
-
راه در جهان یکیست...
دوشنبه 5 مهر 1395 23:05
یجور کینه ی ناجور!....مثل سم... عین زهر... یهو اومد.. از جایی که انتظارش نبود. از جایی که همه درس عشق و انسانیت بود . اومد تا به جای یاد دادن خوبی من رو یاد ضدش بندازه پیچید لابه لای اتاقم..بین تمام خاطراتم..تمام تنهایی ها... فکر کردم که چی؟ که میشه انتقام گرفت؟ از تنهایی؟؟ بهش گفتم نرو...در حقت تا حالا هیچ خوبی نکردن...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 مهر 1395 00:43
گرچه هنوز درعرصه پزشکی عددی حساب نمیشم!...و هنوز کو تا دکتر شدن. ولی انگار دارم کم کم واسه کشیک آماده میشم..لااقل کشیک های دانشجویی! خوابم نمیاد اصلا...کمتر از 6ساعت دیگه باید سر میز صبحانه باشم :| هنوز هم شب هایی که مامانم کشیکه از طولانی ترین و مزخرف ترین شب های هفته ست.مهم نیست چقدر بزرگ شده باشم.. اصلا چه معنی...