شب ها و روز ها

می گویند روز با طلوع آغاز می شود...پس چرا 1 بامداد تاریک ترین نقطه ی شب است؟!

شب ها و روز ها

می گویند روز با طلوع آغاز می شود...پس چرا 1 بامداد تاریک ترین نقطه ی شب است؟!

راه در جهان یکیست...

یجور کینه ی ناجور!....مثل سم... عین زهر...

یهو اومد.. از جایی که انتظارش نبود. از جایی که همه درس عشق و انسانیت بود . اومد تا به جای یاد دادن خوبی من رو یاد ضدش بندازه

پیچید لابه لای اتاقم..بین تمام خاطراتم..تمام تنهایی ها...

فکر کردم که چی؟

که میشه انتقام گرفت؟ از تنهایی؟؟


بهش گفتم نرو...در حقت تا حالا هیچ خوبی نکردن ..نرو ملاقات..نرو بیمارستان

گفت واسه خودم میرم. میرم که کار درست رو انجام داده باشم . مهم نیست اونا چیکار کردن


فهمیدم کارم انتقام نیست.. تخریب  خودمه

فهمیدم دارم مسموم میشم. دارم میزنم زیر تمام چیزایی که قبلا به بقیه یاد میدادم .

مگه خودم نبودم که میگفتم باید خوب باشیم حتی اگر دیگران خوبی نکرده باشن

مگه من نبودم که هرروز گفتم پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک

این روزا عمل به این حرفا کجا رفته بود؟

مگه نگفتم راه در جهان یکیست؟  و آن راه راستیست...


...در جعبه رو باز کردم

بعد مدت ها بیرونش آوردم گذاشتم جلو آینه

قبول دارم که این روزا مسموم شده بودم...آدم چه ساده و سریع...چقدر حق به جانب مسموم میشه...

انداختم گردنم.. بعد چندین ماه..

دلم واسش تنگ شده بود

هرکسی تو زندگیش نمادی داره که وقتی ازش دور بشه ساده و سریع مسموم میشه

بدون اینکه کسی متوجه بشه...


دیدن دو سر طیف انسانیت درد داره..ولی بیشتر از اون ،درسه...

نظرات 1 + ارسال نظر
:) سه‌شنبه 6 مهر 1395 ساعت 13:22 http://my-netbook.blogsky.com

سلام بر رفیق شفیق :)
نیایش اگه قبلا بهت کیف میکردم ها الان افتخار میکنم به خوبیت خیلی گلی ممنون که به یادم بودی

سلام
قربونت ..خوبی از خودته

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد